استرس دائمی در محیط کار
چه کسانی دربرابر استرس آسیب پذیرترند؟
استرس درحقیقت پاسخی است که ازسوی ارگانیسم به عامل فشار عصبی (استرسور) داده می شود.انسان از زمانهای دور از ارتباط بین تجربیات دردناک وبروز برخی بیماری ها آگاه بوده است. جالینوس پزشک معروف یونانی درجائی به این نکته اشاره کرده که زنان مبتلا به افسردگی بیش اززنان سرخوش وامیدواربه سرطان مبتلا می شوند. امروزه با پیشرفت های وسیع علوم وفراهم شدن امکان مطالعات دقیق تر، کوچک ترین تردیدی درمورد ارتباط استرس های زندگی وبیماری های جسمانی باقی نمانده است. آخرین دستاوردهای حاصل ازتحقیقات وبررسی های متعدد درمورد هیجانات وحمایت های اجتماعی نشان داده که نوع وروش زندگی، سلامتی وطول عمر افراد را به نحو موثری تحت تاثیر قرارمی دهد ودرمان بیماری های افراد با بررسی شرایط کارو زندگی اجتماعی به طور موثرتری قابل درمان می باشد.
مطالعات مختلف درارتباط با اختلالات قلبی –عروقی حکایت ازاین دارد که فشارهای عصبی ازعوامل مهم درایجاد حملات قلبی به شمارمی روند. آمارنشان می دهدازهر100بیمارعصبی 25نفردارای دوشغل بوده وساعات اضافه کاری بالائی داشته اند. وابستگی های شدید اجتماعی نیز می تواند ازجمله عوامل ایجاد حمله قلبی ودیگر ناراحتی های جسمانی باشد به نحوی که درهنگام جدائی های اجتناب ناپذیر وحتی جابجائی های شغلی وتغییرمسئولیت فرد را درپذیرش واقعیت با مشکلات جدی مواجه نماید.
درارتباط با ویژگی های شخصیتی معینی که مردم را دربرابرفشارروانی مقاوم می سازد طی یک بررسی ششصد تن ازافرادی که مشاغل مدیریتی وسرپرستی داشتند با استفاده ازفهرستی همه بیماری ها و رویدادهای فشارزای سه سال گذشته زندگی خود را توصیف کردند این افراد براساس سوابق مشخص مشابه (ازجمله سن، میزان تحصیلات، روابط خانوادگی و...) به دو گروه تقسیم شدند. افراد هردو گروه ازنظر فشارکار و فشارهای روانی مختلف نمراتی بالاترازمیانگین داشتند اما افراد گروه اول درمقایسه با گروه دوم ازلحاظ علائم بیماری نمراتی کمتر ازمیانگین داشتند. تحلیل نتایج به دست آمده درمورد این دو گروه نشان داد که افراد دارای مشخصه" فشارروانی زیاد- بیماری کم درسه بعد اصلی با گروهی که براثر فشارهای مختلف روانی بیمارشده بودند تفاوت داشتند:
1- با کار وزندگی خویش بیشتردرآمیخته بودند وبه عبارتی ازنوع کار و چگونگی زندگی خویش نهایت لذت را می بردند.
2- به تغییر ونوآوری وایجاد تنوع درمحیط کارگرایش بیشتری داشتند.
3- رویدادهای زندگی وحوادث رخ داده را بیش ازدیگران درکنترل خود می دیدند.
دراين ميان به نظر مي رسد اهميت عامل گرايش به تغيير و دگرگوني بيش ازسايرعوامل است. كساني كه دگرگوني را فرصتي براي امتحان خود و روياروئي با مشكلات زندگي مي بينند، به طور مثال ازدست دادن يك موقعيت شغلي را فرصتي براي تلاش بيشتر واثبات لياقت مي دانند تا به عنوان يك شكست جدي طبيعتا فشاررواني كمتري تحمل كرده وموقعيت ها را به نحو بهتري به نفع خود تغيير
مي دهند.
ويژگي هاي شخصيتي افراد مقاوم دربرابرفشاررواني درقالب سه واژه تعهد، كنترل ومبارزه جوئي خلاصه شده است. اين ويژگي ها باعوامل تعيين كننده شدت فشاررواني ازچندين جهت ارتباط متقابل دارند. به طور مثال، احساس تعهد شخص درارتباط با مردم باعث مي شود كه وي درشرايط سخت وتحت فشارازحمايت اجتماعي كافي برخوردارشود. به همين ترتيب دركنترل داشتن رويدادهاي زندگي بازتابي است ازاحساس كارآئي وهمانند آن كه برجريان ارزيابي رويدادهاي فشارزا اثر مي گذارد.
كساني كه دربرابرموقعيت هاي فشارزا به جاي احساس درماندگي ، موقعيت را دراختيارخود مي بينند بيشتراحتمال دارد براي تغييرموقعيت اقدام كنند. درمفهوم مبارزه جوئي نيز يك ارزيابي شناختي نهفته است. يعني باوربه اين كه دگركوني درزندگي، يك امرعادي است وبايد آن را بيشتربه عنوان فرصتي براي رشد به شمار آورد تا تهديدي براي احساس ايمني.
كاملا آشكاراست كه رويدادهاي فشارزاي زندگي دربروز بيماري نقش مهمي دارند اما اين نقش ازتعامل آنها باعوامل زيست شناختي (آمادگي براي آسيب پذيري دربرابربرخي بيماري ها)، عادت هائي كه برسلامت اثر مي گذارند و ويژگي هاي شخصيتي آدمي پديدارمي شوند.
برخي ازمتخصصين ويژگي هاي يك تيپ شخصيتي را (كه به صورت تيپA معرفي مي شوند) موردبررسي قرارداده اند. به اعتقاد آنان رفتار اين افراد به صورت رقابت شديد، پرخاشگري ، بي قراري، تحكم وبرانگيختگي سريع وتعجيل دركارها مشخص مي شود. اين رفتار را تحت عنوان مرض دستپاچگي (HARRY SIKNESS) نيز توصيف كرده اند. معمولا اين افراد مي كوشند تا همه مسائل وموارد زندگي خود حتي جنبه هائي كه غيرقابل كنترل هستند را تحت كنترل خويش درآورند ودارای حس شديد رقابت، نيازمبرم به موفقيت، تعجيل وبي حوصلگي ناشي ازاصرار بيش ازحد به منظور دست يابي به حداكثرآنچه ممكن است دركوتاه ترين زمان به دست آيد می باشند. پرخاشگري وخصومت ازجمله خصوصياتي است كه براي اين گروه ازافراد توصيف مي كنند.
درمقابل اين گروه، افرادی را ذكر مي كنند كه بسيار آرام وملايم بوده ، از خلقي متعادل برخوردارند (تيپB ). اينان معمولا درمحيط كار، كاركناني ثابت قدم هستند كه رفتارشان به سادگي دستخوش تغيير نمي گردد. افراد گروه دوم هيچگاه ازكمبود وقت وفقدان فرصت شكايت نمي كنند وبراي كسب موفقيت هاي حرفه اي ويا موقعيت هاي اجتماعي اززندگي وخانواده خود مايه نمي گذارند ودرخارج ازوقت اداري اوقات زيادي را صرف فعاليت هاي مورد علاقه خود مي كنند.
ويژگي هاي تيپ شخصيتي گروه A به صورت پرخاشگري، خودمحوري، تمايل شديد به كسب امتياز وموفقيت، خودكنترلي ضعيف، گزارش شده است. اين افراد درمقايسه با گروه تيپB خودپنداره ضعيف تري داشته و نياز بيشتري دارند كه مورد تاييد ديگران واقع شوند.
شواهد روشني دال برارتباط الگوي رفتاري تيپA با حملات قلبي وجود دارد. براساس يك مطالعه طولاني مشخص شد ه بيماري هاي قلبي درافراد با تيپ شخصيتي A دوبرابر افراد تيپB است كه اين تفاوت را نمي توان به سادگي ناشي ازيك سري عوامل مخاطره انگيز مانند سيگاركشيدن دانست، زيرا هر دو گروه ازاين نظر درشرايط يكساني قرار داشتند.
شواهد تجربي كافي مبني بر ظهور حملات قلبي درنزد مسئولان رده بالا در دست نيست اما معمولا الگوي رفتاري تيپA دربين مديران رده هاي مياني بيشتر ازمسئوليني كه در راس تشكيلات قراردارند مشاهده مي شود.
الگوي رفتاري تیپA رامي توان درميان دانشجويان وحتي نوجوانان وكودكان مشاهده نمود. دانشجويان تيپA معمولا بيشتر ازدانشجويان تيپB به كارهاي فوق برنامه پرداخته، اشتياق بيشتري جهت كسب موفقيت داشته وازبازده علمي بهتري برخوردارند.
آيا مي توان الگوي رفتاري تيپA را تغييرداد ؟
رفتارتيپA درافراد مستعد ، تحت شرايط فشارزاهمچون فشارهاي شغلي ايجاد مي شود ومي توان با ستفاده ازبرخي روش هاي شناختي آن را اصلاح نمود. برخي ازروش هاي مفيد عبارتند از:
الف- تعليم خود كنترلي به صورت یادگيري مواردي كه فرد بتواند درموقعيت دخالت كرده وشرايط را به نحوي كه مناسب وپسنديده مي داند تغييردهد.
ب- تعليم فكركردن درباره موقعيت استرس زا به شيوه اي که شخص كمتردچارهيجان شود.
ج- تمرکزروی مسائل ومشكلاتي كه زاييده افكارشخص بوده ویادگیری چگونگی تحت كنترل درآوردن سريع آنها.
شواهد ونتايج به دست آمده نشان مي دهد فراگيري شيوه تفكر وعمل جديد مي تواند نقش موثري برروي سلامتي افراد تيپ A داشته باشد. بايد گفت خيلي بيشتر ازآنچه كه مسائل وحوادث روزمره باعث ناراحتي ما شوند نحوه قضاوت وارزيابي ما ازاين حوادث است كه مي تواند سالم و يا مخرب باشد. برخورداري ازيك شيوه تفكرمنطقي دربرخورد با حوادثي كه بنا به ضرورت هاي خاص تمامي افراد يك جامعه با آن مواجه هستند مي تواند تضمين سلامت ما را دوچندان نمايد.
شيوه هاي روياروئي با استرس:
" زندگی خالی نیست"، حوادثی که همواره درگوشه ای ازجهان رخ می دهد به همراه خود تغییرات وتحولاتی را درزندگی روزمره افراد به وجود می آورد. هرگونه دگرگونی درزندگی آدمی، خواه خوشایند و خواه ناخوشایند مستلزم نوعی سازگاری مجدد است. مطالعه تاریخچه فردی انسان حاکی ازآن است که اختلالات جسمانی وعاطفی آنها بیشتر طی دوره هائی از زندگی پدیدار می شود که ضمن آن دگرگونی بزرگی درزندگی شان روی داده است .
انسان ها برای آنکه به طرز بهنجاری به کار وکوشش بپردازند باید مقدار کمی فشارروانی را احساس کنند. برخورداری ازیک برانگیختگی هیجانی ملایم انسان را درجریان اجرای کاری که برعهده دارد، هوشیار نگاه می دارد. اگرزندگی مدتی طولانی با سکوت وآرامش همراه شود آدمی احساس کسالت کرده به سراغ کارهای هیجان انگیز می رود. مثلا به تماشای فیلم های مهیج ، بازی وتفریح ویا هم نشینی با دیگران روی می آورد. بررسی های انجام شده درمورد محرومیت حسی نشان می دهد فقدان تحریک عادی برای مدتی بیش ازیک دوره چند وزه می تواند هم بسیارناراحت کننده باشد هم اثرات زیان باری بررفتار گذارد. به نظر می رسد برای آنکه دستگاه عصبی درست کارکند باید میزان معینی تحریک به آن وارد شود، اما درعین حال فشار روانی شدید یا طولانی دارای اثرات آسیب زای فیزیولوژی و روان شناختی می باشد.
هنگام مواجه شدن با موقعیت های اضطراری وفشارزا، هرگاه نخستین تلاش های آدمی برای کنارآمدن با مسائل ومشکلات به جائی نرسد درآن صورت اضطراب وی بیشتر و رفتارهایش کم انعطاف تر می شود وراه حل های دیگر ومناسب ترازنظرش دورمی مانند. برای مثال درمواردی ، گیرافتادن مردم درآتش سوزی ساختمان ها ناشی ازاین بوده که درهائی را که به داخل باز می شوند به بیرون فشارداده اند. دراین موارد وحشت زیاد سبب شده که آنها حتی به فکر راه حل دیگری نیفتند. انسان هنگام مواجه شدن با فشارروانی معمولا به آن دسته ازالگوهای رفتاری روی می آورد که پیش ازآن برایش کارآئی داشته است. مثلا یک آدم محتاط ممکن است محتاط تر هم بشود وسرانجام به کلی کناره بگیرد ویک آدم پرخاشگرممکن است کنترل خود را ازدست بدهد وبی مهابا همه چیز را درهم بکوبد. رویاروئی با استرس شدید می تواند پاسخ های ایمنی بدن را نیزمختل کرده وتوانائی بدن درمبارزه علیه ویروس ها و باکتری ها را کم کند. چنین برآورد شده است که فشارهیجانی دربیش از پنجاه درصد اختلالات جسمانی نقش عمده ای دارد.
اثرات فشارروانی، مانند میزان اضطرابی که درفرد برمی انگیزد ومیزان اختلالاتی که درتوانائی های شخص به وجود می آورد به چندین عامل بستگی دارد که اطلاع ودرمواقع لزوم به کارگیری آنها می تواند فرد را درتحمل فشارروانی وشیوه صحیح رویاروئی با آن یاری دهد. دربسیاری ازموارد شرط چیرگی انسان بریک وضعیت بغرنج ودشوارروانی واکنش مناسب است. عواملی مانند موارد ذکرشده می تواند دررویاروئی با فشارهای روانی روزمره (استرس ها) ما را یاری کند.
1- پیش بینی:
حتی وقتی انسان نمی تواند کنترلی برفشارروانی داشته باشد اگربتواند آن را پیش بینی کند ازشدت آن کاسته می شود. آزمایش ها و تحقیقات متعدد نشان می دهد که هم انسان وهم حیوانات رویدادهای آزارنده قابل پیش بینی را بررویدادهای آزارنده غیر قابل پیش بینی ترجیح می دهند. این امر درواقع لزوم بینش صحیح دربرنامه های زندگی وپیش بینی پیامد های رفتار و تصمیماتی که انسان دریک لحظه خاص ممکن است اتخاذ کند را نشان می دهد. گاهی انسان تصمیماتی می گیرد و یا به اقداماتی مبادرت می ورزد که به هیچ وجه به پیامدهای بعدی آن توجه ندارد وهمین امرموجب می گردد تا در وضعیت های بغرنجی درگیر شود که انتظارشان را نداشته است. حتما ما زمان هائی را تجربه کرده ایم که زیر لب به دیگری می گوئیم: خسته شده ام"، "دارم کلافه می شوم"، "مغزم دارد می ترکد". راستی شما هیچ فکر کرده اید دراین مواقع چه کاری انجام می دهید تا از دست این احساس یا افکارواززیرباراین خستگی وکلافگی رهائی پیدا کنید؟ اگردرمحیط کاربوده احتمالا سیگاری آتش زده ویا به یک لیوان چای روی آورده اید. درمحیط خانه هم ممکن است خوابیدن ویا داد و بیداد کردن برسر بچه ه اتوانسته باشد مقداری شما را آرام کند ولی این ها علاج قطعی نیستند و راههای مناسب تری را باید بکارگرفت. گاهی رفتن به محیطی خارج ازمنزل با افراد خانواده وگذراندن یک روزتعطیل درآن محیط فرصتی را به دست می دهد تا بین شما صمیمیت بیشتری شکل بگیرد وازمحیطی که عامل اصلی خستگی و فشار روانی وجسمانی ناشی ازکار روزانه است خلاصی پیدا کنید. این خود شکل صحیحی برای گذراندن اوقات فراغت است.
هیچ می دانید که حضوردرمحیط کارخسته کننده، فکرکردن به کارهای دردست اقدام وحتی گاهی یادآوری چنین محیطی که ممکن است برای انسان چندان مطلوب نباشد می تواند خستگی ناشی ازکارروزانه را مجددا تداعی نماید. پس لازم است در دو جهت تلاش بیشتری به کار گرفت سعی کنید محیط کار و ارتباط شما با سایر همکاران هرچه بیشتر رنگی از صفا و صمیمیت داشته باشد تا یادآوری زمان سپری شده درمحیط کارهمواره این رفتارها و برخوردهای دوستانه را تداعی کند ودیگر اینکه برای اوقات فراغت خود نیز حداقلی اززمان را باقی بگذارید. این امرمانع از یکنواخت شدن روند زندگی شده وما را قادر می سازد مرزی بین زندگی اداری وغیراداری خود قائل شده ساعاتی را با لذت بیشتر درکنارخانواده بسربریم.
2- امکان کنترل طول دوره فشارروانی :
کنترل طول دوره یک رویداد فشارزا تا حدود زیادی ازشدت فشارروانی فرد می کاهد درواقع تنها باوربه اینکه می توان طول یک رویداد آزارنده را کنترل کرد خودموجب کاهش ناراحتی واضطراب فرد می شود ولو آنکه این باور نادرست باشد یاهیچ گاه توسط فرد به بوته آزمایش گذاشته نشود. درمحیط های اداری نیز با دادن امکانات و یا قائل شدن استثنائاتی برای موارد اضطراری می توان این اعتماد را در کارکنان ایجاد نمود که درشرایط حاد مواردی ازطرف مسئولین درنظر گرفته شده تا آنان بتوانند درصورت نیازبه ارائه نظر یا پیشنهاد بپردازند و سازمان ازچنین نظراتی استقبال می کند.
راستی شما درهنگام عصبانیت وناراحتی چه می کنید؟ آیاراه حل هائی را هم امتحان کرده اید؟ آیا پیش آمده که هنگام ناراحتی با فرد مورد اعتماد وقابل قبولی ازنظر خودتان به در ددل ومشورت بپردازید؟ مشورت با یک فرد فهمیده از دو جهت می تواند کمک موثری ایجاد نماید: نخست اینکه درعمل نوعی تخلیه هیجانی انجام می شود ودیگر اینکه می توان از راهنمائی فردی مورد اعتماد به خوبی بهره مند شد. اینکه بخواهیم کاری کنیم هیچوقت ناراحتی وعصبانیت پیش نیاید شاید غیرممکن باشد چون زندگی هرروز رنگی دارد وقسمت زیادی از دنیای ما را همین خوشی ها وناراحتی ها تشکیل می دهند. پس اراده برای کنترل آنها و برطرف کردنشان می تواند یکی ازبهترین راههای ممکن باشد.
3- ارزیابی شناختی :
یک رویداد فشارزای معین را دو فرد متفاوت ممکن است به دو صورت کاملا متفاوت ادراک کنند و این امربه معنای آن موقعیت درنظر هریک بستگی دارد. اهمیت واقعیت های عینی یک موقعیت کمتر از اهمیت برداشتی است که افراد از آن موقعیت درذهن خود ثبت می کنند برای مثال ارزیابی افراد ازصحبت های معمولی دردومحیط صمیمی ویا خشک ونه چندان دوستانه اداری میان همکاران کاملا متفاوت خواهد بود.
ادراک شخص ازیک رویداد فشارزا به برآورد او از درجه تهدیدآمیز بودن آن رویداد نیزبستگی دارد موقعیت هائی که شخص آنها را به صورت تهدیدی برای زنده ماندن خود(ماننداطلاع ازابتلا به سرطان) یا به صورت تهدیدی برای اعتبار و ارزش خود(مانند شکست درشغلی که بسیارموفق بوده) ادراک می کند بیشترین فشارروانی را ایجاد می کند.
ما دنیا راچطور می بینیم؟
کافی است ساعتی را به مرورخاطرات خوش گذشته بپردازیم وآنها را مرورکنیم پس ازآن اگرچند لحظه به چهره خود دقت کنیم متوجه می شویم که آثارمرورذهنی آن خاطرات خوش کاملا درچهره ما نمایان بوده وچهره ما را شاد نشان می دهد. بعد ازآن بد نیست دقایقی هم به بعضی ازخاطرات تلخ گذشته بپردازیم وپس ازمدت کوتاهی دوباره به چهره خود دقت کنیم مطمئنا آن را اخم آلود خواهیم یافت. به یاد داشته باشیم که دقیقا به همین سادگی وباهمین اشتغالات ذهنی می توانیم درحفظ روحیه خود دخالت و نظارت مستقیم داشته باشیم. به هیچ وجه صحبت ازفریب ذهنی خود نیست، ما نمی توانیم دائم به موضوعات خوشایند فکر کنیم وچنین تصورنمائیم که هیچ کمبود و نیازی نداریم درحالی که هر روز با مصیبتی درگیر باشیم. صحبت ازنوع سلاحی است که می خواهیم دربرابراین مشکلات به کارگیریم. یک سلاح قوی دردست فردی ضعیف و بی روحیه بیشترکاربرد دارد یا یک سلاح معمولی دردست فردی قوی وبا روحیه؟ درواقع دراین میدان، جبهه پیروز را روحیه افراد تعیین می کند. اگربه علت یک حادثه مثلا تصادف رانندگی دست یا پای ما آسیب ببیند برای بهبود کامل آن وکسب سلامتی دوباره چقدرحاضریم هزینه کنیم؟ شرط عقل این است که ازهرچه داریم بگذریم. اگردرمورد خودمان چنین نکنیم درمورد فرزند، والدین یا همسرمان که حاضریم چنین کاری انجام دهیم ؟ خب حالا اگر متوجه شویم یا اطرافیان پی ببرند که روحیه وتمایل ما به یک زندگی شاداب درحال ازبین رفتن است برای جلوگیری ازاین رخداد نامطلوب چه کاری حاضریم انجام دهیم؟ بهتر است کمی بیشتر تامل کنیم مطمئنا راه های مناسبی وجود دارد.با فکرکردن به آنها پی خواهیم برد و وقتی آنها را امتحان کردیم به تاثیر مثبتشان پی خواهیم برد.
4- احساس کارآئی:
اطمینان خاطرآدمی به اینکه می تواند یک موقعیت فشارزا را به خوبی اداره کند، مثلا اطمینان ازاینکه فرد می تواند به راحتی درمقابل یک جمع سخنرانی نماید نیز عامل عمده ای درتعیین شدت فشار روانی که احساس می کند خواهد بود. این احساس کارآئی درایجاد اعتماد به نفس برای شخصی که مسئولیت جدیدی را درسازمان به عهده می گیرد ویا شخصی که درصدد جابه جائی محل کار خود می باشد بسیارموثراست. براین اساس افرادی که خود را فاقد کارآئی لازم می دانند درصورت احرازمسئولیت های مهم فشارروانی بیشتری را تجربه می کنند تا کسانی که خود را برخوردار از کارآئی لازم می دانند. دراین حالت مخصوصا موقعیت های اضطراری بسیار فشارزا هستند چون دراین مواقع است که شیوه های معمولی برای کنارآمدن با رویدادها کارآئی ندارند. اینکه فرد نداند دریک موقعیت خاص چه کاری باید انجام دهد، خود چیز مایوس کننده ای است. افرادی که آموزش های ویژه ای برای دست به کارشدن درموقعیت های اضطراری دیده اند، مانند افراد پلیس، ماموران آتش نشانی، یا گروه های اورژانس پزشکی به خاطر آگاهی از کاروفعالیتی که باید انجام شود
می توانند با اعتماد به نفس وکارآئی بیشتری دست به اقدام های لازم بزنند اما کسی که چنین آموزش هائی ندیده ممکن است احساس درماندگی کند. ازآنجائی که وقتی افراد دچار فشارروانی می شوند به پاسخ هائی روی می آورند که آنها را به خوبی فرا گرفته اند، لذا باید به کسانی که درکارشان با موقعیت های اضطراری روبرو می شوند مجموعه ای از پاسخ های مناسب را یاد داد تا بتوانند درموقعیت های اضطراری ازآنها استفاده کنند.
5- حمایت های اجتماعی:
تحقیقات نشان می دهد حمایت های عاطفی وتوجه مردم فشارروانی را تحمل پذیرتر می کند. معمولااگرآدمی مجبورشود بدون یاری دیگران وبه تنهائی با رویدادهائی مانند مرگ عزیزان یا یک بیماری سخت روبرو شود این رویدادها بسیارآسیب زا می شوند. باید این نکته را هم درنظرداشت که درعین حال دوستان وافراد خانواده گاهی ناخواسته ممکن است فشار روانی وارده بر شخص را دامن بزنند. ناچیز جلوه دادن یک مسئله دشوار یا دست کم گرفتن آن با اطمینان خاطر دادن های کورکورانه مانند"همه چیز درست می شود" درمواقعی می تواند بیشتراضطراب زا باشد تا دلگرم کننده.
نتایج به دست آمده ازپژوهش ها نمایان گراین نکته است که افراد با پیوندهای اجتماعی گسترده تر(ازدواج، دوستان ووابستگان نزدیک وعضویت دردیگرمجامع گروهی) بیش از کسانی که از پشتیبانی اجتماعی کمتری برخوردارند عمر می کنند وکمترازآنان گرفتا ربیماری های ناشی ازفشار روانی
می شوند.
این یک امر بدیهی است که تحمل یک استرس وقتی آسان تراست که عامل فشارزا برزندگی دیگران هم اثرگذاشته باشد. برهمین اساس درفجایع همه گیرمانند سیل، زمین لرزه وجنگ غالبا نیکوترین رفتارها درمردم برانگیخته شده وظهور می کند. درهنگامی که مردم علیه یک دشمن واحد یا درراه دست یابی به هدف مشترکی با هم تلاش می کنند اضطراب ها وموقعیت های ناراحت کننده ای مانند مرگ یکی ازعزیزان ازحمایت های عاطفی وپشتیبانی بیشتردوستان وبستگان برخوردارمی شود وموجب می شود فرد خود را کاملا درمانده وناامید احساس نکنند.